با عرض سلام وتحیت به محضر آقام
و درود و خیر مقدم به شما مهمان عزیزمان
از اینکه قابل دونستید یه دنیا نه هزاران دنیا ممنون
با عرض سلام وتحیت به محضر آقام
و درود و خیر مقدم به شما مهمان عزیزمان
از اینکه قابل دونستید یه دنیا نه هزاران دنیا ممنون
- امام على علیه السّلام فرموده اند : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست . غرر الحکم(۵۸۲۰)
۲- امام صادق علیه السلام می فرمایند: حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد. ( المستدرک، ج۵)
۳- امیرالمومنین علیه السلام در وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار میدهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمیداری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بیحساب و بیرویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر میتوانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند
۴- حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که: روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟» فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند
۵- رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که زن بیحجابی و بدحجابی میمیرد، و بستگان او را در قبر میگذارند و روی آن زن را با خشت و خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان میخندند و میگویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت(پدر و برادر و شوهرش و…از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را میپوشانند.
۶- در یک روز بارانی حضرت علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در بقیع بودند که زنی سوار بر الاغ از آنجا عبور میکرد. ناگهان پای الاغ در چالهای فرو رفت و زن از بالای آن به زیر افتاد. رسول خدا به سرعت روی خود را برگرداند. حاضران به رسول خدا گفتند این زن شلوار به تن دارد. حضرت سه بار فرمود: خداوند زنان شلوار پوش را رحمت کند. سپس فرمودند: ای مردم! شلوار را به عنوان پوشش برگزینید؛ چرا که از پوشانندهترین لباسهای شماست. و بهوسیلهی آن از زنان خود به هنگام خروج آنان از منزل محافظت کنید. (البته باید توجه داشت که پیامبر، شلوار را به عنوان مکمل پوشش مطرح کردند، نه جایگزین پوشش!)
۷- پیامبر فرموده اند:خدا مردانی را که شبیه زن میشوند و زنانی را که خود را شبیه مرد قرارمیدهند ، نفرین کرده است.
۸- رسول خدا(ص) فرمودند:سه گروه، هرگز داخل بهشت نمیشوند :۱- زنی که خود را درلباس وحرکات وامور دیگر شبیه مرد سازد و…
۹- امام علی علیه السلام می فرماید: بهترین لباس ؛ لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد.
۱۰- در حدیث قدسی آمده است :به بندگانم بگوئیدبه لباس دشمنانم در نیایند و خود را شبیه دشمنان من نکنند که در این صورت آنها هم دشمنان من خواهند بود
۱۱- پیامبر می فرمایند:خداوند شما را از عریان شدن نهی کرده است پس شرم کنید از فرشتگانی که همراه شما هستند همان گرامیانی که از شما جدا نمی شوند مگر هنگام قضای حاجت و خلوت کردن با همسر
۱۲- از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند: آیا در تنهایی میتوانیم کشف عورت کنیم؟ حضرت جواب دادند: خداوند بیش از مردم سزاوار است که از او شرم شود.( سنن ابن ماجه )
۱۳- رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله)فرمودند: خداوند شما را از عریان شدن بازداشته است؛(بحار الانوار ج. ۵۶) لذا از عریان شدن بپرهیزید.( سنن الترمذی )
۱۴- حضرت علی(علیهالسلام) می فرمایند: وقتی کسی عریان شود، شیطان به او نظر میاندازد و در او طمع می کند؛ پس خود را بپوشانید.( تهذیب )
۱۵- پیامبر سه بار فرمود :خدایا ! زنان شلوار پوش را بیامرز . اى مردم ! شلوار بپوشید که شلوار پوشاننده ترین جامههاى شماست و زنان خود را در موقعى که بیرون مىآیند با شلوار حفظ کنید
۱۶- پیامبر فرمود: صیانت زن او را شادابتر و زیبایىاش را پایدارتر مىکند
۱۷- پیامبر فرمود: غذائی بخور که خود می پسندی ولی لباسی بپوش که مردم می پسندند
۱۸- در روایت است که برای پیامبر چند قواره پارچه آوردند پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن و قسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.( سنن أبی داود، ج ۲)
۱۹- رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: هلاکت زنان امت من در دو چیز است: «طلا و لباس نازک».( شیخ مفید، امالی).
۲۰- حضرت علی(ع) فرمودند: بر شما باد بر پوشیدن لباس ضخیم؛ چرا که هرکس لباسش نازک باشد، دینش نازک است.
۲۱- اسماء دختر ابوبکر و خواهر عایشه به خانه پیغمبراکرم(ص) آمد درحالی که جامههای نازک و بدن نما پوشیده بود.رسول اکرم(ص)روی خویشرا ازوی برگرداند و فرمود:ای اسماء همین که زن به حد بلوغ رسید سزاوار نیست چیزی از بدن او دیده شود مگر ازمچ دست به پایین و صورتش(الدرالمنثورج ۵)
۲۲- رسول خدا(ص) وضعیت دوران ما را از قبل پیش بینی میکنند: در آخر امت من، مرد نماهایی هستند که سوار بر وسایل نقلیه خود، بر در مساجد پیاده میشوند. زنان اینان، پوشیدههایی برهنهاند که موهایشان برآمده است. اینها زنان نفرینشدهاند.( المحاسن، ج۱)
۲۳- رسول خدا(ص) میفرماید: برای زن جایز نیست مچ پایش را برای مرد نامحرم آشکار سازد و اگر مرتکب چنین عملی شد اول اینکه: خداوند سبحان همیشه او را لعنت میکند. دوم اینکه: دچار خشم و غضب خداوند بزرگ میشود. سوم اینکه: فرشتگان الهی هم او را لعنت میکنند. چهارم: عذاب دردناکی برای او در روز قیامت آماده شده است.هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمیکند و همچنین موی سر و مچ پای خود را نمایان نمیسازد و هر زنی که این کارها را برای غیرشوهرش انجام دهد دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسیت به خود خشمگین کرده است.
۲۴- رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند:۱- زر و زیور خود را در منظر و دیدگاه غیرشوهر مگذار و در غیاب شوهر خود را خوشبو مکن و مچ پا را نشان مده اگر چنین کنید دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده اید.
۲۵- پیامبر اکرم(ص)زنان را از پوشیدن لباسهای توجه برانگیز بر حذر میداشتند.
۲۶- امام صادق(ع) به یکی ازخواهران محمدبن ابیعمیر فرمود : وقتی که به دیدار برادرت رفتی لباسهای رنگارنگ و تحریکآمیز برتن نکن.
۲۷- رسول حق (ص) به حولا فرمود :روسرى خود را که جلب نظر مى کند نشان مده اگر چنین کنی دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده ای.
۲۸- امام رضا (ع):هر کس لباس بپوشد تا مباهات و جلوه گری کند خدا رحمتش را از او باز می دارد .(همراه با نماز)
۲۹- پیامبر فرمود: لباسی بپوش که انگشت نمای مردم نشوی و عزت واحترامت هم محفوظ بماند.
۳۰- فضیل بن یسار می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا ساعد های زن از قسمتهائی است که باید از غیر محارم بپوشاند ؟ فرمود بلی و آنچه زیر روسری قرار می گیرد باید پوشیده شود همچنین از محل دستبند به بالا باید پوشیده شود . (کافی جلد ۵ )
۳۱- نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر پسر و برادر آشکار کرد، اما در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد (جلباب) و چادر (ازار).(مجمع البحرین).
۳۲- عایشه می گوید: دختر عبدالله بن طفیل که برادر مادری من بود در حالی که زینت کرده بود به خانه ام آمد. در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز وارد شد و هنگامی که او را دید از او روی برگرداند. عایشه گفت یا رسول الله این دختر، بردار زاده من و خردسال است! پس پیامبر فرمود: هنگامی که زن به دوران عادت ماهانه رسید بر او جایز نیست که جز روی خود موضع دیگری را نمایان کند.( جامع البیان، ج ۹)
۳۳- امام صادق(ع) میفرمودند:«سزاوار نیست زن مسلمانی، لباسی بپوشد که بدن وی را نمیپوشاند»
۳۴- عبداللّه بنعباس، مفسّر و شاگرد سرشناس امیرالمؤمنین علی(ع) گفته است:زن (باید) مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.»( مجمع البیان، ج۷)
۳۵- از حدیث امام باقر استفاده میشود که محارم زن مانند برادر، پدر و … حق ندارند به همه جای زن بنگرند و زن نیز نباید بگذارد پایینتر از جای گردنبد و بالاتر از مچ دست آشکار گردد. چنین نیست که زن نزد محرمها، هر لباسی بپوشد و با هر آرایشی بیرون آید واندام خود را بنمایاند.
۳۶- یکی از اصحاب پیامبر میگوید روزی نشسته بودم و لباسم کنار رفت و ران پایم پیدا شد. پیامبر که در حال عبور بودند، به من گفتند: ران خود را بپوشان که جزء عورت است.( مسند احمد )(قابل توجه برخی آقایان)
۳۷- حضرت موسی(علیهالسلام) آنقدر بر پوشیدگی خود محافظت میکرد که مردم میپنداشتند وی بیماری جسمانی دارد. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) دربارهی او میفرمود: همانا موسی مردی باحیا و پوشیده بود که به دلیل حیایش، هیچ نقطه از بدن وی دیده نشد و لذا هنگامی که میخواست وارد آب شود تا بدنش وارد آب نمیشد، لباس خود را بیرون نمیآورد؛ در حالی که بنیاسرائیل حیا نمیکردند و در برابر هم برای شستشو برهنه میشدند و به یکدیگر نگاه میکردند.
۳۸- پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) هم هرگاه میخواستند غسل کنند، کسی بهوسیلهی پرده ایشان را مستور میساخت.
۳۹- امام صادق(علیهالسلام) پوشیدگی شدید لقمان را از علل حکیم شدن وی میدانند. (قابل توجه کسانی که می گویند پوشش فقط برای زن است)
۴۰- پیامبر روزی یکی از کارگران خود را دید که در فضای باز غسل میکند. به وی فرمود: نمیبینم از خدایت شرم کرده باشی! مزدت را بگیر ما نیازی به تو نداریم.( المصنف )
بسم الله الرحمن الرحيم
تلخي چاي را تا احساس کردم، فورا استکان را به زمين گذاشتم، سردياش را تحمل ميکردم، ولي ديگر تلخي آن را نتوانستم تحمل کنم، تلخي آن ناشي از جوش خوردن زياد بود که معلوم شد چاي صبح بوده، من هم استکان نصفه کاره را کنار گذاشتم و بلند شدم از نمازخانه بيرون بروم، خواستم با خودم شرط کنم که ديگر به اين جا نيايم که يک خبر دروني و قلبي به من يادآوري کرد، که اگر آبدارچي مدرسه در کارش سستي کرده من نماز خدا و نمازخانه را ترک نکنم.
قدري بر نفس خود غلبه کردم، آيهي امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء را خواندم. گفتم يا ناصر المله و الدين اياک نعبد و اياک نستعين.
کفشهاي خود را که برداشته بودم تا از مدرسه بروم، به سوي کتابخانه مدرسه تنظيم کردم، شايد آنجا آقاي ناصري را ببينم.
آقاي ناصري سه سال بود که نظم نسبتا بهتري به کتابها و کتابخانه مدرسه داده بود و در بين بچهها مخصوصا بچه زرنگها محبوبتر بود.
در را که زدم با صداي آرامي گفت: بفرمائيد.
داخل شدم، سلام کردم.
آقاي ناصري: سلام دوست من.
من: آقا فرصت داريد، چند دقيقه با هم صحبت کنيم.
آقاي ناصري: آره جانم، بفرما، همين جا روي اين صندلي بشين و حرف دلت را بگو.
من: آقاي ناصري من الان ميخواستم بروم منزل ولي با خود گفتم، با مراجعه بموقع به معلم خود، راهنمائي لازم را بگيرم.
آقاي ناصري: مگر چه شده بود که خواستي بروي منزل.
من: چاي آقا غضنفر امروز...
آقاي ناصري: تلخ و سرد بود.
من: آره آقا، شما از کجا فهميديد.
آقاي ناصري: يک ربع قبل من هم از همان چاي خوردم، از او هم تشکر کردم، آمدم اينجا چند تا کتاب نگاه کنم.
من: پس شما به روي خود نياورديد.
آقاي ناصري: آره دوست من، خداوند اغماض و چشم پوشي را براي همين موقعها توصيه کرده است.
من: خوب قبول، هر کس يک وظيفهاي دارد که بايد به نحو احسن انجام بدهد.
آقاي ناصري: من با اين عقيدهي شما کاملا موافقم، فقط نظرم در مورد مصداق دلمشغولي تو متفاوت است، شما يک دانش آموز هستي و وظيفهات درس را خوب خواندن است که بايد دل تو معطوف کتاب باشد، نه چاي گرم؛ دنياي تو کدام است، چاي گرم و شيرين و يا کتاب ساده و روان، پرمحتوا و مناسب؟
من: البته اگر هر دو در کنار هم باشند بهتر است.
آقاي ناصري: بله اگر شيريني دنيا در کنار معنويت و عرفان جمع شد خوب است، ولي اگر در هر موردي قابل جمع نبودند، از من به تو نصيحت که بدان ارجحيت با کتاب است، نه چاي، زيرا که راندن درست براق نفس مهم است، نه اشباع بزاق کام.
من: ما دانشآموزان، هميشه از ادبيات و تشبيههاي شما استفاده کردهايم.
آقاي ناصري: من خودم چندي پيش از يک موضوع شخصي - خانوادگي دلم شکسته بود.
من: آقا دل شما شکسته بود؟
آقاي ناصري: چيه، مگه دل شکستن صنفي است؟ نه دل شکستن مال همهي آدمهاي دلدار است، هر که دلي دارد روزي به اين ميبندد، روزي به آن، روزي ميشکند و روزي فراموش ميکند. مهم اينست که دل بايد به حضور چه کسي وصل و مشتاق ديدار چه وجودي باشد؟
من: طالب وصل و مشتاق که باشم بهتر است؟
آقاي ناصري: من خودم هم به کتاب شيخ عباس قمي که واقعا مولف ارزشمند تاريخ شيعه است مراجعه کردم، او في الواقع با جمع آوري دعاها و مجموعهاي از زيارتهاي ائمه معصومين عليهمالسلام شاهکار عظيمي در تاريخ شيعه آفريده است.
من: آقاي ناصري ميتوانيد براي اين کلمات شيرين خود توضيحاتي هم بگوئيد.
آقاي ناصري: بعد از قرآن که کلمات خود خداوند است. جملات امامان معصوم عليهمالسلام، خود متن کتاب درس دين است، امامان شيعه خود حجت حق و وجه الله هستند، کلام ايشان تفسير و توضيح ابعاد مختلف دين حنيف ميباشد.
من: اين ويژگي فقط شامل جملات و کلمات ايشان ميشود که در قالب روايات و احاديث به ما رسيده است؟ و يا غير از آن را هم شامل ميشود؟
آقاي ناصري: دوست من شامل عملکرد آنها هم ميشود، بدان دعاهايي که از ائمه معصومين صادر شده و يا احاديث قدسي که به وسيله ايشان نقل شده خود نيز متن حقيقي دروس اعتقادي و اخلاق و احکام کتاب مدرسه دين است. به علاوه اينکه در روايات، گاهي مخاطب فرد معين بوده و يا جمع خاصي بودهاند، که امام معصوم براساس ميزان فهم و درک آنها مطالب سادهتر و يا غنيتر را گفتهاند، ولي در ادعيه چون مخاطب، خداوند ميباشد و گوينده قلب پاک امام طاهر ميباشد، ديگر چنين محدوديتي نيست فقط شنونده بايد عاقل باشد.
من: شنونده بايد عاقل باشد يعني چه؟
آقاي ناصري: يعني از حب و بغض براي غير از خدا دور باشد. و اينها را امانتهاي آسماني بداند و در حفظ و حرمت آنها بکوشد و با اطمينان و يقين با هر کدام از اين دعاها انس داشته باشد.
من: آقاي ناصري من زيارت عاشورا را خيلي دوست دارم و در روز و هفته چند بار ميخوانم.
آقاي ناصري: درست هم همين است. زيارت عاشورا هم غمنامه مصائب اهل بلا در کربلاست، و هم تعهد و پيمان با اهل ولا در حضور مصطفي است، زيارت عاشورا حديث قدسي است، يعني از زبان مبارک خود خداوند عزوجل و در زمان حيات حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله بيان شده است و در اين زيارت، خواننده از خدا ميخواهد تا در محضر حضرت بقيهالله الاعظم (روحي فداه) به انتقام خون مظلوم ثارالله الحسين قيام کند. و تا آن روز هم حيات و روش زندگاني و شيوه رحلت خود را همچون زندگي و ممات محمد و آل محمد ميخواهد و آبروي خود را در نزد خداوند، و خير دنيا و آخرت و با امام حسين زيستن را در اين زيارت از خداوند منان ميطلبد، و در اين دعا، حساب دشمني با اهلبيت و امام حسين عليهالسلام از زبان خداوند بر مؤمنين روشن ميشود.
من: من تاکنون اين مطالب را نميدانستم.
آقاي ناصري: دوست من، خوب خود من هم مثل بقيه اهل مطالعه و کتاب خيلي چيزها را قبلا نميدانستم ولي با دقت و مطالعهي بجا و بموقع آن هم در سايهي لطف خدا و کرامت چهارده نور آسمان دين توانستم مطالبي را جمعآوري کنم.
من: اگر فرصت داريد، از اين مطالبي را که جمع آوري کرديد قدري توضيح دهيد. آقاي ناصري: با دقت و تدبر روي کلمه «وتر الموتور» مطالبي را با تاريخ دين، تطبيق داده و توفيق نوشتن آن را هم الحمدلله دادند.
مقداري از اوصاف حضرت بقيهالله الاعظم، صاحب امر و زمان، اباصالح المهدي را در مقالهاي به نام «بهرهاي از بحر ولايت»، جمعآوري کردم.
در اين ميان به دعاي شريف و نوراني حضرت امام علي بن موسي الرضا عليهالسلام دقت بيشتري کردم و آن را در بين دعاهاي کتاب ارجمند مفاتيحالجنان، بعد از «دعاي عهد» امام زمان يافتم، ترجمهي خاصي کردم و توضيحاتي را هم از زبان يک منتظر مهدي موعود را بر آن افزودم.
با مراجعه به بخشهاي ولايتي و امام شناسي قرآن کريم و کتب اصول کافي و حديقه الشيعه و امالي شيخ صدوق و تحف العقول و عصر ظهور و اخبار و آثار حضرت امام رضا عليهالسلام و ستاره پنهان مطالبي را جمعآوري کردم و هر يک از کلمات و روايات ائمه معصومين را به مناسبت در ذيل کلمات گهربار حضرت علي بن موسي الرضا جاي دادم و توجه خوانندگان را به ابعاد مختلف تاريخي - اعتقادي و اجتماعي اين روايات و آن متن دعا جلب نمودم، اميد که در قلب طالبان مؤثر افتد.
من: اين دعاي امام رضا عليهالسلام درباره چه موضوعي است؟
آقاي ناصري: همانطور که گفتم در بخشهاي آخر کتاب مفاتيح بعد از دعاي عهد که هر روز صبح بايد خوانده و با خداوند و حضرت آقا امام زمان عهد و پيمان را تجديد کنيم دعاي ديگري از سوي حضرت اباالحسن امام رئوف، آمده است.
من: امام رئوف لقب کيست؟
آقاي ناصري: امام رئوف لقب مبارک حضرت امام رضا عليهالسلام است. عرض ميکردم که اين دعا را حضرت امام رضا عليهالسلام به يکي از ياران خود به نام يونس بن عبدالرحمان امر کردند.(1) اين دعا با جمله «اللهم ادفع عن وليک»، شروع ميشود و شامل کلماتي چند است که هر کدام حاوي مقامات حضرت صاحب الامر و الزمان و موقعيتهاي تاريخي قبل از ظهور و ارائه شناخت امام رضا عليهالسلام نسبت به مؤمنين در قبل از ظهور حضرت آقا و دعاهائي به درگاه ايزد قادر در مورد تعجيل در فرج و حال و وضع منتظران در عصر غيبت است. به طور خلاصه حضرت آقا امام رضا عليهالسلام در زمان مأمون و در حيات سخت و پرفشار اجتماعي اعتقادي در آن موقع به فکر درد دلهاي قلوب شکسته و غريب منتظرين بوده و اين دعا را از جهت التيام و همدردي و راهنمائي و روحيه بخشي و جهت دهي زندگي به يونس، امانت دادهاند تا امروز از کتاب مفاتيح به دست من و تو برسد و ما از آن به عنوان يک چراغ راهنما و زنگ اخبار و ساعت مشاوره و راهنمايي استفاده کرده خود را به وجود پرمهر بقيةالله الاعظم (روحي فداه) نزديک کنيم و با او عهد و پيمان ببنديم و خود را براي ظهور پرسرورش آمادهتر کنيم.
من: آقاي ناصري اين نوشتههاي شما کجاست؟ و من چگونه ميتوانم ببينم؟
آقاي ناصري با جلو کشيدن ظرف شيريني که روي ميز کتابخانه بود آن را به طرف من قرار داده و ادامه داد:
آقاي ناصري: فعلا شما چند تا از اين شيرينيها ميل بفرما تا من هم بروم کتاب «از محضر رضا» را برايت بياورم، تا هم کام تو شيرين شود و هم قلب تو روشن گردد. چون کلمات ائمه معصومين عليهمالسلام روشنايي بخش قلب مؤمنين هستند.
السلام عليک يا اباالحسن! يا علي بن موسي! ايها الرضا! يابن رسول الله! يابن اميرالمؤمنين! يا حجة الله علي خلقه! يا سيدنا و مولانا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الي الله و قدمناک بين يدي حاجاتنا، يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله.
ليلهي ميلاد مسعود ولي حق رضاست
پارهي جسم نبي چشم و چراغ مرتضاست
عالم آل محمد، زادهي پاک بتول
رهبر ملک قدر فرماندهي جيش قضاست
نجمه زاده آفتابي را به هنگام سحر
کافتاب بامدادان ذرهي او را گداست
کنت نور الله شنيدي؟ اين فروغ سرمدي است
نحن وجه الله خواندي؟ اين جمال کبرياست
از کجا جوئي دوا؟ خاکش بود داروي درد
وز که ميخواهي شفا؟ درگاه او دار الشفاست
طوف قبرش کن که در محشر مقام زائرش
فوق زوار حسين بن علي در کربلاست
بشنو از موساي کاظم اين روايت را که گفت
زائر قبر رضا در عرش زوار خداست [1] .
[1]نخل ميثم، ديوان حاج غلامرضا سازگار (ميثم)، ص317.
مرحوم شيخ مفيد قدس سره در کتاب «ارشاد» با سند از غفاري نقل ميکند که او گفته است: به شخصي از خاندان ابورافع (که از ياران و دوستان پيامبر صلي الله عليه و آله بود) بدهکار بودم و اصرار داشت که خيلي فوري بايد بدهي او را بپردازم. با اين حال به مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله رفته و نماز صبح را خواندم. به ناچار به سوي حضرت امام رضا عليهالسلام که در عريض [1] بود، رفتم. وقتي نزديک شدم، ديدم که حضرت پيراهن و عبايي به تن کرده و سوار بر الاغ ميآيد.
شرم و حيا مانع از گفتن درخواستم شد. پس ايستادم تا اينکه حضرت هم آمد و در کنار من ايستاد و به من نگاه کرد. سلام عرض کردم و ماه رمضان بود، عرض کردم: فدايت شوم آقا! فلان شخص که از دوستان شما است، از من طلب دارد و به خدا سوگند مرا رسوا کرده است.
غفاري ميگويد: من فکر کردم که حضرت به او امر خواهد کرد که ديگر مرا رسوا نکند، مهلت بدهد تا بيش از اين ابروي من در ميان مردم نرود و به حضرت عرض نکردم که طلب او چه قدر است و غير از آن که فکر ميکردم، نيت ديگري نداشتم.
حضرت فرمود: همين جا بنشين تا برگردم.
آنجا توقف کردم. وقت نماز مغرب شد و نماز را در آنجا خواندم، چون روزه بودم از زياد ماندن و ضعف روزه بيتاب شده بودم. خواستم بروم که ديدم حضرت با عدهاي از فقرا که اطراف او را گرفته و از او سؤال ميکردند، آمدند. حضرت در حد احتياج هر کس هديهاي ميداد و از کنا من گذشت و به خانه خود تشريف برد. پس از مدتي کوتاه بيرون آمده و مرا به خانه دعوت کرد. با حضرت وارد منزل شديم و نشستيم. براي حضرت از احوال پسر مسيب نقل ميکردم. عرايضم تمام شد، فرمود: مثل اينکه هنوز افطار نکردهاي؟
عرض کردم: نه،حضرت دستور داد تا غذا حاضر کردند. سپس به غلام خود فرمود: با من در افطار کردن شرکت باشد.
حضرت پس از افطار فرمود: فرش را بالا بزن و هر مقدار پولي که در زير آن ميبيني، بردار. چون آن محل را بالا زدم. چند ديناري ديدم. آنها را برداشته و در آستينم گذاشتم، شب بود حضرت به چهار نفر از غلامانش دستور داد تا مرا به منزل برسانند.
عرض کردم: فدايت شوم! شبگردان پسر مسيب در شهر مشغول گشت و حفاظت هستند نميخواهم آنها از بودن غلامان شما همراه من بفهمند که من در خدمت حضور مبارک بودهام. حضرت تصديق فرمود و در حق من دعا کرد و دستور داد: هر کجا مايل است، وي را همراهي کنيد و از هر کجا دستور داد، باز گرديد.
غلامان حضرت، حسب الامر همراه من آمدند تا اينکه نزديک منزلم رسيدم و چون ديگر خوف و ترسي نداشتم، آنان را مرخص کردم و وارد منزل خود شدم. چراغ خواستم تا دينارها را بشمارم. چهل و هشت دينار بود با آن که بدهي من بيش از بيست و هشت دينار نبود.
در ميان دينارها، دينار درخشندهاي به چشمم خورد که از صافي و روشني آن به شگفت آمدم. آن را برداشته و نزديک چراغ آوردم. نوشتهي بسيار آشکار بر آن ظاهر
بود: فلاني از تو بيست و هشت دينار طلبکار بود. اينک طلب او را بپرداز و ما بقي که بيست دينار است متعلق به تو است هر گونه که خواستي، استفاده کن.
سوگند به خدا! من مقدار بدهي خود را به حضرت نگفته بودم که چقدر است. [2] .
مرحوم سلطان محمد در کتاب «معجزات» حکايت ميکند: هنگامي که مأمون، حضرت علي بن موسي الرضا عليهالسلام را از مدينه به خراسان احضار کرد، در آن سفر سيصد نفر از نزديکان و ياران آن حضرت به همراهي او عازم خراسان شدند. در بين راه به منزلي رسيدند که در آنجا کوهي و در آن کوه،غاري بود. زاهدي در آن غار به عبادت حضرت پروردگار مشغول بود. چون زاهد از تشريف آوردن حضرت خبردار شد، به محضر آن بزرگوار آمد و زبان به ستايش و تعريف حضرت گشود، عرض کرد: اي آقا! چندين سال است که آرزوي خدمت شما را داشتم و محبت شما را در مزرعهي دل ميپروراندم و همواره آباء و اجداد طاهرين شما را ياد ميکنم. استدعا دارم قبول زحمت فرموده با قدوم مبارک، ساعتي کلبهي اين حقير را منور فرماييد.
حضرت دعوت او را قبول کرد و به اتفاق يارانش حرکت کردند هنگاميکه به درب غار رسيدند، حضرت با آن سيصد نفر بسم الله الرحمن الرحيم گفته به درون غار داخل شدند و همگي نشستند. در حالي که بيشتر از پنج نفر در آن غار نميگنجيد، ولي همهي ياران حضرت در آنجا جا به جا شدند و به راحتي مشغول استراحت شدند.
زاهد به سبب عدم تدارک بسيار شرمنده بود، حضرت از نور باطن دانست که زاهد خجالت ميکشد. فرمود: اي بندهي خدا! هر چه داري حاضر کن. زاهد رفت سه قرص نان و ظرفي عسل آورد و از حضرت عذرخواهي نمود.
حضرت عباي مبارک خود را بر آن انداخت و به لبهاي خود حرکت داد. بعد از آن حضرت دست به زير عبا ميبرد و مقداري از نان و عسل بيرون ميآورد و به زاهد ميداد که پيش ياران بگذارد تا آنکه نان و عسل به همگان رسيد. و بعد از آن زاهد ديد
که هنوز ظرف عسل و سه قرص نان باقي است و هيچ کم نشده است. ناگهان خود را در پيش حضرت بر خاک انداخت. صورت خود را بر پاي مبارک امام عليهالسلام ميماليد و ميبوسيد و ميگفت: لعنت خدا بر کسي باد که در امامت تو شک کند. [1] .
روح القدس امروز به ما مژدهي ميلاد
آورد ز حق آن ملک و سرور و اعظم
کامد به زمين قطب هدي زادهي موسي
سالار امم سبط رسول الله اکرم
هم قبلهي هفتم بود از نسل محمد صلي الله عليه و آله
هم حجت هشتم بود از خالق عالم
اهلا به قدوم ملک عرش، سريري
کافزوده زمين را شرف عرش به مقدم
گرچه خلف گوهر آدم بود اما
باشد به بزرگي شرف گوهر آدم
از نور رخش نور کف موسي عمران
در خاک درش معجزهي عيسي مريم
در دوستيش جنت خلد است و تقرب
در دشمنيش زجر و عقاب است و جهنم
فردوس و جهنم دو بزرگ آيت حق است
اين هر دو به مهر و سخط اوست مسلم [2] .
به عظمت امام رضا يا الله...
خدايا! اين کشور اسلامي که با نور ولي تو منور است، محافظت بفرما.
پروردگارا! افتخار ما اهل بيت است، اين افتخار را از ما مگير.
خداوندا! دشمنان اهل بيت و خائنين اسلام را محو نابود بگردان
آمين يا رب العالمين!
تعداد صفحات : 25
نوای بسیا زیبایی از
صلوات خاصه امام رضا
حتما گوش دهید